یادداشت دکتر جهانبخشی به مناسبت روز کودک
دکتر زهرا جهانبخشی، عضو هیئت علمی گروه مشاوره دانشگاه شهید بهشتی؛ یادداشتی به مناسبت روز ملی کودک کودک منتشر کرده است که در زیر میخوانید:
یک دقیقه فکر کنید و از خود بپرسید شما برای فرزندان خود واقعا چه چیزی میخواهید چه خصوصیاتی را امیدوارید در آنها رشد دهید که بتوانند وارد زندگی بزرگسالی خود کنند. بیشترین احتمال آن است که میخواهید آنها خوشحال و راضی، مستقل و موفق باشند میخواهید که آنها زندگی رضایتبخشی داشته و زندگی توأم با هدف و معنی را سپری کنند و در خلاصه کلام رشد بهنجار داشته باشند. رشد بهنجار را اگر به عنوان سازگاری بدانیم یعنی توانایی سازش با تجربههای جدید زندگی به صورتی کارآمد. یا بهعبارتی دیگر توانایی لذت بردن از روابط بین فردی و کارکردن برای دستیابی به اهداف شخصی. بنابراین از این دیدگاه نابهنجاری نیز به معنی حالت ذهنی ناخوشایند و بد عمل کردن است که مانع دستیابی به موفقیت می شود. رشد بهنجار کودک شامل مجموعهای از تغییرات شناختی فیزیکی عاطفی و اجتماعی است. اگرچه تقریباً همه کودکان گاهی مشکل سازگاری با تغییرات را تجربه میکنند و در صورتی که این ناسازگاری با استرس و تضاد همراه باشد میتواند به مشکلات رفتاری و شناختی بینجامد. وظایف مرتبط با رشد بهنجار کودک عبارتند از دستیابی به استقلال، یادگیری برقراری رابطه با همسالان و رشد اعتماد به خویشتن، انطباق با بدن در حال تغییر خود، پیریزی ارزشهای اساسی و تسلط بر تفکر است. جهت رسیدن به یک رشد بهنجار نیاز است که با فضای روانشناختی و زیستی کودک بیشتر آشنا شویم.
از لحظهای که کودکی به دنیا میآید والدین سعی دارند رفتار او را شکل دهند. اما باید آگاه باشیم در هر کودکی صفات معینی وجود دارد که بخشی از شخصیت منحصر به فرد او را تشکیل میدهد. صفاتی که ما به عنوان والدین ممکن است روی آنها نظارت اندک داشته یا عدم نظارت داشته باشیم، همچنان که سعی میکنیم بتدریج همکاری، مسئولیت و نوعدوستی را به فرزندانمان بیاموزیم بجاست که این معیارهای درونی و نقشی که در شکلدهی الگوهای شناختی و هیجانی کودکان ایفا میکنند را بشناسیم. کودک با یک ویژگی اختصاصی به نام خلق و خوی و پنج نیاز هیجانی اساسی متولد میشود .
هر نوزادی با خلق و خو منحصر به فرد به دنیا میآید که اساساً در تمام دوران کودکی باقی میماند . خلق و خو هیچ ارتباطی با هوش و استعداد ندارد. بلکه به کیفیات منحصر بهفردی که نوزاد با آن زاده شده است مربوط است. بنابراین با توجه به اینکه هر کودکی دارای خلق و خوی بهخصوص، شیوه رفتار، سرعت و روش ویژه رشد است. پس پرورش کودک باید پرداختن به کیفیت فردی آنها باشد نه سعی در تغییر آنها.
خلق و خو مانند نقشه رفتار است هنگامی که کودک به دنیا میآید طبیعت این نقشه را آماده کرده است اما طرح ثابت نیست. نقشه برای راهنمایی معمار ترسیم شده تا به هدایت و شکلگیری رفتار بپردازد این معماران که در ابتدا والدین هستند وظیفه دارند که روی نقشه که طبیعت به کودک داده کار کنند. علاوه بر خلق و خو، کودک با پنج نیاز اساسی متولد میشود؛ این نیازها جهانشمول هستند همه انسانها این نیازها را دارند اگرچه شدت این نیازها در بعضی از افراد بیشتراست.
خانوادههای سالم میتوانند این نیازهای هیجانی را بهطور سازگارانه ارضا کنند گاهی اوقات عامل خلق و خوی فطری کودک و محیط اولیه به جای ارضای این نیازها منجر به ناکامی یا بیش ارضایی آنها میشوند.
بنابراین شناخت و توجه به خلق و خوی کودک و ارضای نیازهای هیجانی بهصورت سالم (یعنی نه بیش ارضا و نه کم یا بد ارضا) میتوانند باعث رشد بهنجار و سالم کودک شوند. عدم ارضا یا بیشارضایی هر یک از این نیازهای هیجانی میتوانند باعث تاثیرات ناخوشایندی در رشد بهنجار روانشناختی وسازگاری کودک داشته باشد. اما این نیازها را بیشتر بشناسیم و اگر این نیازها بیشارضا یا کم و بد ارضا شوند چه پیامدهایی میتوانند در آینده داشته باشند.
۱.دلبستگی ایمن
این نیاز از بدو تولد وجود دارد. رفتار اعضای خانواده در سنین نوزادی و کودکی در شکلگیری امنیت بنیادین نقش بسزایی دارد. اگر محیط دوران نوزادی و کودکی، امن و باثبات نباشد، به احتمال زیاد باورهایی مبتنی رهاشدگی و بی اعتمادی، بدرفتاری در فرد شکل میگیرد.
۲. هویت، خودمختاری و کفایت
ارضای این نیاز برای دستیابی به استقلال سالم و جدایی سالم از والدین ضروری است. چنانچه از دوران کودکی به کودک مسئولیت داده نشود، او را به انجام کارهای مستقلانه تشویق نکنند و تواناییهای اورا زیر سوال ببرند، احتمالا فرصت شکلگیری الگوهای شناختی مثل وابستگی یا آسیبپذیری در ذهن فرد مهیا میشود. بهتدریج عزت نفس آسیب دیده در او شکل میگیرد، احتمال شکلگیری باورهایی مثل نقص/شرم یا شکست وجود دارد.
۳. آزادی در بیان نیاز ها و هیجان های سالم
در محیط سالم، کودکان تشویق میشوند نیازها و تمایلات خود را بیان کنند. اگر محیط، مانع این کار شود، کودکان به تدریج یاد میگیرند نیازها و تمایلات خود را در مقایسه با نیازها و تمایلات دیگران کمارزش تلقی کنند. اغلب کودکان که در این محیط ها بزرگ شدهاند خاطراتی از تنبیه و تحقیر دارند و خودشان را کم ارزش تلقی میکنند و دست کم میگیرند. زمانی که جلوی نیاز به خودابرازگری کودک گرفته شود، احتمالا باورهایی مثل اطاعت و معیارهای سختگیرانه در ذهن فرد نقش میبندد.
۴. خودانگیختگی و تفریح:
یکی از نیازهای اساسی کودکی تفریح و خودانگیختگی است. توجه به این نیاز اساسی میتواند احساس لذت بردن از زندگی شاد بودن را تضمین کند. ارضای بیش از حد یا عدم ارضا باعث اهمال کاری، سهلانگاری، منفیگرایی، توجهطلبی و خودقربانیگری شود.
۵. محدودیت های واقع بینانه
چنانچه والدین بسیار سهلانگار باشند و کودک با هیچگونه محدودیت واقع بینانهای روبرو نشود، کودک برای نیازهای دیگران ارزشی قائل نمیشود. اگر در محیط زندگی کودک هیچگونه محدودیت واقع بینانهای وجود نداشته باشد، احتمالا باورهایی مبنی بر استحقاق در ذهن کودک شکل میگیرد. و درصورتی که والدین سختگیریهای بیش از اندازه و اصول انضباطی غیرقابل انعطاف داشته باشند میتواند باعث شکلگیری باورهایی مثل معیارهای سختگیرانه بیش از حد نسبت به خود و دیگران، عیبجویی افراطی، منفیبینی و بازداری هیجانی شود.
در نهایت با توجه به مطالب بسیار مختصر گفته شده که کودکی چیست و چه نیازهایی دارد اگرچه ما خود زمانی کودک بودهایم و حتی فرزندانی داریم که شاهد بلوغ و رشد آن ها هستیم یا بودهایم. بنابراین ما باید جواب سوال را بدانیم و پاسخ به آن باید برای ما بسیار آسان باشد. اما واقعیت این است که جواب این سوال چندان هم آسان نیست و چنانکه تجربه نشان داده، بسیار هم مشکل است. هر چه بیشتر میاندیشیم و مطالعه میکنیم، جنبههای بیشتری از این سوال کشف و آشکار میگردد. پاسخ این سوال به اندازهی خود فلسفهی زندگی پیچیده و ناشناخته است. شاید شناختن کودک در حین رشد میتواند یکی از بهترین کارهای والدین باشد و آگاه شدن از پتانسیل ها و نیازهای کودک اولین و مهمترین کاری باشد که یک والد باید بداند.
.