ماییم و بی حضور تو شبها گریستن
شبها ز سوز داغ تو تنها گریستن
چون شمع از گداز جگرسوز درد و داغ
آتش به سر نهادن و شب را گریستن
بر زانوی ملال، سر غم گذاشتن
با قامت دوتای تمنا گریستن
دریا شدن، به موج نشستن، به سرزدن
در خیز و تاب شیون و غوغا گریستن
از مویه، موی کندن و از پویه در خروش
از دست بی وفایی دنیا گریستن
با سینه ای که هرچه در او هست حسرت است
این جا به غم نشستن و آنجا گریستن
چون موج، سر به صخرۀ آشفتگی زدن
بی تاب پاکشیدن و دریا گریستن
با گردباد، رو به بیابان گذاشتن
با ابر نوبهار به صحرا گریستن
در آتش فراق، دمادم گداختن
در مویه ملال، سراپا گریستن
پرسیدن ترا ز نسیم و گل و بهار
در باغ، بی حضور تو شیدا گریستن
با خاکیان نشستن و از ناله سوختن
با عرشیان خلوت بالا گریستن
خاکم به سر ز داغ تو، این باورم نبود
بر شانه سر نهادن و غم را گریستن
یک عمر بی حضور دل ما گریستی
زین پس فراق و ما و به شبها گریستن